آويناآوينا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

آوينا عشق مامان و بابا

آخرین پست 91

در آخرین ساعات سال ٩١ هستیم و انتظار زیبای بهار رو به پایان است به خوبی میتوان رنگ و بوی عید را حس کرد من هم مثل همه در حالیکه بی تاب روزهای دل انگیز بهارم ، دلتنگ تمام لحظه هایی هستم که با تو گذشت و تا ابد بکر و به یادماندنی خواهند بود دلتنگ اولین باری که در آغوشت گرفتم .......... اولین باری که نشستی و با خنده دست زدی، روزی که اولین قدمهای کوچکت را در این دنیا برداشتی و روزی که مرا به عرش بردی و با زبان شیرین و کودکانه ات گفتی "مامان" راستی که چقدر دلم تنگ شده برای تک تک لحظات و میترسم از روزی که اینقدر بزرگ و خانم شوی که دلتنگ در آغوش کشیدنت ، بوییدن و بوسیدنت شوم ..... امسال حتی خونه تکونی واسه من مفهوم دیگه ای د...
30 اسفند 1391

دعوت به مسابقه

از طرف مريم جون مامان مهتاب كوچولوي عزيزم به اين مسابقه دعوت شدم اولين باري كه با ني ني وبلاگ آشنا شدم باردار بودم و دنبال معاني اسم آوينا مي گشتم تا از انتخابم مطمئن بشم از محيطش خوشم اومد چون همه از يك حس مشترك مي گفتن از حس مادرانه لبريز از صداقت و دنياي پاك و معصومانه بچه ها . همراه خاطرات و تجربيات دوستان نازنينم بودم تا بالاخره همزمان با 9 ماهگي آوينا استارت وبلاگش زده شد و امروز خوشحالم از اينكه دخترم سهمي در اين خانه گرم و صميمي دارد و جايي براي جاودانه شدن خاطراتش حالا دوستاني داريم كه شايد خيلي دور يا نزديك باشند اما مهربان هستند و همگام ، آرزويم ديدن سلامتي و شادي اشان است و به همين نيت گاه به كلبه خاط...
18 اسفند 1391

19 ماهگيت مبارك

اين ماه اينقدر مشغول بودم كه متوجه گذر زمان نشدم اوايل ماه كه درگير واكسن 1.5 سالگيت بودم كه خداروشكر با وجود استرس و نگراني من به خير گذشت و بعد از دو روز خوب شدي بعد هم شروع ترم و كلاسهاي ماماني. باورم نميشه به همين زودي هفدهم رسيده و تو 19 ماهه شدي يعني 1 سال و 7 ماهه مباركت باشد زيباروي من   دختر نازنينم 19 ماهگيت مبارك دخترم در حين خونه تكوني كلاهشو پيدا كرده و با شوق فراوان ميگه توددت مبااكه فرشته خندانم هيچ چيز گرانبهاتر از ديدن شادي و شنيدن صداي خنده هايت نيست...... بخند تا بمانم با تمام وجود عاشقتممممممم ...
18 اسفند 1391

بازم شيرين زبوني

طوطي زيباي من تقريبا تمام كلماتو بلده و هر چي مي شنوه تكرار ميكنه جملاتشم پيشرفت كرده و فراتر از دو كلمه شده منم واسه شنيدن تك تك كلماتش هيجان دارم و هر چه بيشتر مي شنوم باز مشتاقترم ديروز آوينا يكباره با اخم گفت اوشنش كو ، اوشن گفتم چي ماماني دوباره با همون لحن گفت تي ايزيون منظورش اين بود كه تلويزيونو روشن كن از ذوق اينقدر چلوندمش كه صداش بلند شد بعدم خوابيد و تلويزيون نگاه كرد اخيرا اين عروسكه كه ميگه كدوم شبكه رو نگاه كنيم اگه خوشش نياد سريع اعتراض مي كنه فقط 3تا انتخاب داريم ميگه په ژن تون (persian toon ) ، كودك ، اوهنگ (آهنگ ) البته عاشق تبليغاته و اجازه ميده ببينيم دخترم از صداي اذان و آهنگهاي غ...
16 اسفند 1391

سفر به اصفهان

تعطیلات هفته قبل سفري كوتاه به اصفهان داشتيم كه بخاطر عروسي يكي از فاميلاي بابا بود البته قصد گردش داشتيم ولي آوينا خانم همكاري نكرد زياد حالش خوب نبود انگار آب و هواي اصفهان اذيتش مي كرد منم كه با كوچكترين تب و سرفه آوينا حالم بد ميشه تصميم گرفتم هر چه زودتر برگردم جالب اينكه به شهر رضا كه رسيديم آوينا تغيير كرد و بهتر شد . دخترم كه اجازه نداد تو جشن عكسي بگيريم چون بيشترش خواب بود و بعدشم چسبيده بود به ماماني اما توي راه چندتا عكس بامزه گرفتم عروسكم نسبت به سفر قبل خيلي خانم تر شده و تصميم گرفته كمربندشو ببنده البته واسه دو دقيقه به شهر رضا كه رسيديم هوا خوب بود و آوينارو برديم پارك تا با بچه ها بازي كنه  &nb...
7 اسفند 1391
1